خوابگزار یک وبلاگ کوچک برای گلچین کردن شعرهایی است که هر روز و شب از برابر دیدگان ما می گذرند و گاه و بی گاه بر لب زمزمه می کنیم.
برای انتشار اشعارتان با نام خودتان در خوابگزار می توانید پایین این برگه در بخش نظرات برای ما پیغام بگذارید.
شاد باشید و در پناه خداوند متعال سلامت و پیروز.
زمستان 1395
سلام و عرض ادب. با اجازه چند شعر براتون می فرستم
۱-
دلتنگی شبیه تو نیست
گاه و بی گاه در می زند
هر جا دلش خواست می نشیند
و با حسادت عجیبی
درباره تو حرف می زند!
آرزو نوری
۲-
تلویزیون را خاموش کن!
از جنگ که می گویند
چهارستون تن ام می ریزد
برادر کوچک ام
سربازی نرفته
و خانه پدری ام
به مرزها نزدیک است
آرزو نوری
درود و خسته نباشید خدمت شما و تبریک بابت وبسایت زیباتون
در وبلاگ ادبی “شعرانه” لینک شدین
http://best–poems.mihanblog.com
ممنون میشم ما رو هم لینک بفرمایید
با تشکر
به نام خدا
با سلام
این اقای عباس غلامی همان نویسنده کتاب خط چارم است ؟
سلام
بله
می توانم برای تو
نقش آدم های مهربان را بازی کنم
می توانم حتی
آنقدر مهربان باشم
که این خانه
که بعد از واتیکان
کوچکترین کشور دنیا برای من است
نوبل صلح خاور میانه را بِبَرَد
بِبَرَد توی هال
قاب کند بالای تلویزیون بگذارد
و هر روز صبح
با چه کنم چه کنمِ آفتاب
یک استکان چای داغ سر بِکِشد
بِکِشد بِبَرَد توی اتاق خواب
و تو را که هیچ وقت با این خانه نخوابیده ای
بیدار کند
و سیر تا پیاز زندگی ام را برای هزارمین بار
برایت تعریف کند
و من از پنجره
پرده بردارم و کاری کنم
در همین حد و حدود
که درِ این اتاق را باز بگذارم
تا مسافرانِ خسته ی این خانه
گهگداری هم روی زمین این اتاق
ساعت ها فراموش شوند
و بگذارم باد
بوی مسافرانی را از این اتاق عبور دهد
که هرگز ندیده ایم
ساعت فروشِ دوره گردی
که به اندازه ی فاصله ی این اتاق تا کشور بعدی
قرار است زمان از دست بدهد
به ایستگاه این اتاق آمده
و ساعتی را به یادم می اندازد
که عقربه ی بزرگش این خانه بود
و ثانیه شمارش منی
که قرار نیست در آینده تو را ملاقات کنم
هنوز آفتاب
قدِ چشمانِ تو پایین نیافتاده
رادیو را روشن می کنم
و برای هزارمین بار می شنوم
که هواشناسی مثل هر روز
جهت باد را
از روی موهای تو
تشخیص می دهد
..
بهرام روحانی
از مجموعه شعر “جعبه ی سیاه”
نشر تنفس-پاریس
با سلام. اگر ممکنه این شعر از من هم بزارید تو سایتتون… شاعر هستم.
با رفتنت از من نگارم را گرفتی
از من تمام روزگارم را گرفتی
از این فراقت جان من بر لب رسیده
ای جانِ من تاب و قرارم را گرفتی
انگار قسمت نیست وصل ما در اینعُمر
تا که حضورت از کنارم را گرفتی
بخشیدنت آسان که نه امّاچه سخت است
وقتی تمام اعتبارم را گرفتی
مویم سفید شد بسکه بهرت گریه کردم
با رفتنت از من نگارم را گرفتی
#ابراهیم_کشاورزپور
#نگار
وقتی دل ِمن از همه دنیا کلافه است
وقتِ قرار ما دو نفر، کُنجِ کافه است!
می نوشم از نگاه تو یک استکان غزل
دیگر چه جای گفتن ِ حرف اضافه است؟!
تصویرهای زشت، فراموش می شوند
تا چشم، محوِ آینه ای خوش قیافه است!
بی عشق ِدوست، جاذبه ای نیست در جهان
دنیا بدون ِروی تو حرفی گزافه است
وقتی که رنگِ چشمِ تو شد سرنوشتِ من
دیگر چه جای قهوه و فال و خُرافه است؟!
ما با زبانِ شعر و غزل حرف می زنیم
اظهار ِعشق ما دو نفر در لَفافه است!
هر شب برای وصل، توّسل نموده ای
تعویذِ اشکهای تو لای ملافه است !
دکتر یدالله گودرزی
و عشق
زنی است تنها در خانه
که نیمش تویی،
تویی که هرگز نیستی…
#لیلا_طیبی(رها)
❆ اجماع دنیا:
عشقِ تو
تنها میراثی است
که در قلبم،
“آرامش زایی” می کند!
شک نکن،
برای من
تو اجماعِ معنایِ دنیایی!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_کوتاه
دریا:
دریا دور بود
و ماهی
به تنگ کوچک اش دل بست
دیگر باور نکرد هرگز
قصهٔ دریا را
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_سپکو
پاییز دلتنگی…
من که می دانم
این پاییز
به این سادگی ها
از سر دلتنگی هایم
دست بر نمی دارد،
شاید از انبوه برگهای خزان
بر تن کوچه های عریان شهر
این را
تو فهمیده باشی
که اینچنین عاشقانه
از آن سمت خیابان
دست تکان میدهی
و من دل!.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
¤ مادرم مرد بود…
له باوکم پرسی
– پیاو به چکهسیک الین؟
وتی: رولهکهم؛ پیاو او کهسهیهکه خوی
له ریگهی ئاسایشو هیوری بنهماله خوی فیدا بکات.
له لای خوم بیرم کهردهوه؛
خوزگه منیش وهکو دایکم
پیاو بوایهم!.
₪ برگردان فارسی:
از پدرم پرسیدم:
– مرد به چه کسی میگویند؟
گفت: دلبندم
مرد کسی است که
خود را
فدای آسایش و راحتی
خانواده میکند
منم اندیشیدم
کاش منم
مانند مادرم
مرد بودم!.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
مثل موج دریا شده ای
گاهی میزنی مرا
و گاهی می بری
از این خروش بیزارم
مرا به ساحل تنت برسان
#لیلا_طیبی(رها)
سلام
کاش در مجموعه شعرهای شاعران معاصر شعرهای شاعران خوبی چون فرزین پارسی کیا، حسن آذری و فرزانه قوامی را هم داشتید
✓ زخمیِ اسارات:
…باید از تو نوشت.
وقتی،،،
بهار از تو شروع میشود.
و اردیبهشت،
لحظهٔ حضور توست آنگاه که،
گردش جهان
حول آفتاب نگاه توست
باید
از تو نوشت
وقتی سازهای جهان کوک میشود
با اشارهی انگشتهای تو
و تنت،
عبور میدهد
فقرات کش آمده را
تا انتهای دعوتِ پرندگیی چشمها.
تو،،،
نُتی هستی ادامهدار
با اندامی پیچیده در مهتاب!
با تو باید،
از جنون نوشت
از حوصلهای که
در ترکیبی فریاد لمس میشود
زیر ناخنهای زِبرِ تردید
برای دریدن خیالهای تازهساز
و هوسی شدید
که در انزوای یک جمع تشریح میشود؛
بعد از صد سال تنهایی!
با تو باید،،،
از خون نوشت
روی ملحفههای مچاله
در شبی میگرنی
با تو باید
تمام شهر را پرسه زد
زیر چتری که
رنگی نمیپذیرد
وَ راه رفت
و راه رفت،،،
زیر نگاههای هرز خیابانی که پایانی ندارد
با تو باید از درد نوشت
از بیکسیهای یک مرد
از دستهایی سرد
از مادران تابوت برپُشت
از دختران سوختهی شهر!
با تو باید
از قرنهای رج زده نوشت وُ،
–دختران نو رَس.
با تو باید
از خیابانهای وحشی پرده بر داشت
محصور ِفوارههای شهوت
از لاینِ روزهای اعتراض
باید،
–از آبان
–دی
و بهمن نوشت!
باید از تو نوشت
و زن های بسیاری که
با مرهم زخمهایشان
بکارتی نا مکشوف را
زیرِ سئوال می برند
با تو باید
از خودم به نویسم
زخمیی سالهای اسارت
در شلوغِ یک بیداری
از انقلاب تا رسالت
و از زندانهای تُو در تُو
با تو باید
از تاولهائی نوشت
که مسیری را زوم میکند
تا دایرهای تکراری…
با تو باید از اهریمنی هجا بگیرم
که در کالبدت اورنگ زده است
با تو باید
از گورستانهای تازه نوشت
با تو باید از تو نوشت
از
تو!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
گرچه خالی است،
— دستانم،
اما،
در اوج تهیدستی،
پُر است،
از “نبودنت”،،،
–جیب تنهاییام!
#لیلا_طیبی (رها)
#هاشور
#هاشور
-ابرکوه،
-الشتر،
– بیستون…
آه!
هرجاگذرم میاُفتد،
میبینمت!
☆
تو؛
–همه جا با منی!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور
برایم،،،
اگرچه ﺗﻮﻓﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ؛
–[بودن در این شهر سیمانی،]
ﺍﻣﺎ،،،
ﺍﺯ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ پنجرهها،
ﺑﯿﺰﺍﺭﻡ!
#لیلا_طیبی (رها)
✓ سهمی اندک:
مرا ببخش اگر…
از خانهای که تو در آن نیستی!
و از پنجرههایی که بسته اند، بیزارم!
دیگر،
عطرِ هیچ یاسی
دلخوشم نمیکند…
نه،
نه!
مرا ببخش که،
هیچ اتفاقی؛
هزارتوی تکه تکه ام را
بیدار نمیکند!
من،
نیمه ای در خود فرو رفتهام
و این قرصهای لعنتی هم،
کاری از دستشان بر نمیآید!
مرا ببخش…
که با لبخندِ خیالی ات نمیرقصم
و تنها
تکیه میدهم،
به دلتنگی هایم!
این روزها؛
فکر میکنم
به تمام روزنه هایی که؛
سهم اندکم
از تمامِ روشنی بود!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
مجموعه شعر عالی دارید