فریاد زیر آب / ایرج جنتی عطایی

ضیافتهای عاشق را، خوشا بخشش، خوشا ایثار
خوشا پیدا شدن در عشق، برای گم شدن در یار

چه دریایی میان ماست، خوشا دیدار ما در خواب
چه امیدی به این ساحل، خوشا فریاد زیر آب

خوشا عشق و خوشا خون جگر خوردن
خوشا مردن، خوشا از عاشقی مردن

اگر خوابم اگر بیدار، اگر مستم اگر هشیار
مرا یارای بودن نیست، تو یاری کن مرا ای یار

تو ای خاتون خواب من، من تن خسته را دریاب
مرا هم‌خانه کن تا صبح، نوازش کن مرا تا خواب

همیشه خواب تو دیدن، دلیل بودن من بود
چراغ راه بیداری، اگر بود از تو روشن بود

نه از دور و نه از نزدیک، تو از خواب آمدی ای عشق
خوشا خودسوزی عاشق، مرا آتش زدی ای عشق

قصه ی وفا / ایرج جنتی عطایی

به خاطر آور، که آن شب به برم
گفتی که بی تو، ز دنیا بگذرم
کنون جدایی نشسته بین ما
پیوند یاری، شکسته بین ما
گریه می کنم
با خیال تو
به نیمه شب ها
رفته ای و من
بی تو مانده ام
غمگین و تنها
بی تو خسته ام
دل شکسته ام
اسیر دردم
از کنار من
می روی ولی
بگو چه کردم
رفته ای و من آرزوی کس
به سر ندارم
قصه ی وفا با
دلم مگو
باور ندارم

کندو / ایرج جنتی عطایی

تنها تر از انسان، در لحظه ی مرگ
ساده تر از شبنم رو سفره برگ

مطرود هم قبیله، محکوم خویشم
غریبه ای طعمه ی این کندوی نیشم

نفرینی آسمون، مغضوب خاکم
بیگانه با نور و هوا، هوای پاکم

تن خسته از تقویم، از شب شمردن
با مرگ ساعتها، بی وقفه مردن

هم غربت بغض شب، مرگ چراغم
تو قرق زمستونی، اندوه باغم

ای دست تو حادثه تو بهت تکرار
وابسته ی این مردابم، بیا سراغم

تولدم زادن کدوم افوله
که بودنم حریص مرگ فصوله

خسته از بار این بودنم، نفس حبابم
بی تفاوت مثل برکه، بی التهابم

تشنه ی تشنه ی تشنه ام، خود کویرم
با من مرگ سنگ و انسان، تاریخ پیرم

من ساقه ی نورم، میراث مهتاب
تسلیم تاریکی، تو جنگل خواب

ای آیه ی عطوفت، ای مرگ غمگین
برهنه کن منو از این لباس نفرین

ای اسم تو جواب همه سوالا
از پشت این کندوی شب منو صدا کن … صــدا