ای صبح نودمیده! بناگوش کیستی؟
وی چشمه حیات لب نوش کیستی؟
از جلوهٔ تو سینه چو گل چاک شد مرا
ای خرمن شکوفه! بر و دوش کیستی؟
همچون هلال بهر تو آغوش من تهی است
ای کوکب امید در آغوش کیستی؟
مهر منیر را نبود جامهٔ سیاه
ای آفتاب حسن سیه پوش کیستی؟
امشب کمند زلف ترا تاب دیگری است
ای فتنه در کمین دل و هوش کیستی؟
ما لاله سان ز داغ تو نوشیم خون دل
تو همچو گل حریف قدح نوش کیستی؟
ای عندلیب گلشن شعر و ادب رهی
نالان بیاد غنچه خاموش کیستی؟
در پای تو من سوختم اما تو چطور؟
چشم بر آمدنت دوختم اما توچطور؟
کولهٔ زندگی ام را کس اگر باز کند
حسرت عشق تو اندوختم اما تو چطور؟
شادی و مهر خودم رابه تو بفروختم و
ماتمم را به تو نفروختم اما تو چطور؟
نقش در برگ گل نرگس عشق
چشم زیبای تو را دوختم اما تو چطور؟
عشق استاد بزرگیست بدانی من از او
معرفت بود که آموختم اما تو چطور؟
بازی چرخ عجب بود که درخاطر تو
آتش عمر بیفروختم اما توچطور
سرگذشت گفت : به من حرف بماند درِ گوش
خاطره سوخت منم سوختم اما توچطور؟
#سوختن
#یزدان_ماماهانی
آقای ماماهانی اشعار دلنشین
و زیبایی سرودند بسیار عالی
بود غزل نابشون