حضرت دوست اگر خود دل دیوانه نداشت
در دل این همه مجنون خودش خانه نداشت
جلوه ی ذات اگر در پس ایهام نبود
حافظ این همه آرایه ی رندانه نداشت
به تن و خوشه ی هر تاک اگر خیره نبود
می به هر جرعه خود حالت مستانه نداشت
چشمه ی نور اگر بر سر هربیشه نبود
این همه میل به نوشیدن آن دانه نداشت
سایه ی ابر اگربر سر گلزار نبود
بلبل مست چنین جلوه ی مستانه نداشت
آتش عشق بیفروخت که بی شعله آن
قصه عشق چنین جانب پروانه نداشت
در ته قعر گسل های دلم زلزله شد
بم ارگش قرن ها این همه ویرانه نداشت
درود و عرض ادب دوست گرانقدر
وبتون عالیه فقط جای خالی استاد
یزدان ماماهانی با اشعار نابش
نمایان هستش اگه محبتی کنید
چندی از اشعار این شاعر نازنین
در وبتون جای بدید محبت بزرگی
در حق ما انجام دادید ..
ایشون اشعاری با مضمونهای
بی نظیری سروده اند نمیدونم
چرا ایشون این همه غریب
موندند بین دیگر شاعران پارسی
سرایان کهن و معاصر ؟؟!!
[email protected]
کرانه غرق سکوت و ترانه ممنوع است
سرودن ِ غزل عاشقانه ممنوع است
بهار، مسئله دارد! سخن ازاو کُفر است
شکفتن ِ گُل و رُشد جوانه ممنوع است
قدم زدن،شبِ باران، کنارِ هم، قدغن
حضور، توی خیابان، شبانه ممنوع است
سخن ز عشق، حرام است در روایتِ ما
شمیم ِبوسه و عطر زنانه ممنوع است
پرنده، حق اقامت ندارد این اطراف
بدون ِ بی بروبرگرد، لانه ممنوع است
نسیم نیز نباید به هرکجا برود
گرفتنِ تنِ گُل، روی شانه ممنوع است
سکوت در همه جا بی بهانه آزاد است
نوشتنِ سخنِ شاعرانه ممنوع است
دکتر شهاب گودرزی
شب عشق
خدا بود و غزل بود و تب عشق
فراز آسمان ها کوکب عشق
در آن شب ریزش سیل عطا بود
پر از پژواک یا رب یا رب عشق
چه دل هایی که خود را می سپردند
به کیش آن لطیف مذهب عشق
به دست باده نوشان باده می داد
پس از هر جام جامی مشرب عشق
به دستانش صراحی نازنینی
دل و دین می ربودش در شب عشق
فقط دل بود و دلدار و دل آرام
غم و لیلا و یک جان بر لب عشق
خدای عشق آن شب گفت مجنون
دهد بر عاشقانش منصب عشق
عباس رحیمی- از کتاب خوشه های آفتاب
>با درود و سپاس