سبز و وسیع
ـ گاهی که ترکه می خورد از باد ـ
تاریک می شود چشم انداز.
تاریک می شود
تا روشنان جان زمین را به تماشا بگذارد
خورشید زیر سایه/ روشن سبز علف
با قلب رنگ می تپد
و از نگاه من
شط عظیم دیدار جاری می گردد.
آنک!
در زیر پوستِ سبز علف
نبض خیال می زند
و عشق چهره می نماید
آنک!
از کوره راه ساقه ی گندم، نگار می آید.
…
آنک! جهان کناره ی آرامی ست
که هایهوی توفان از آن بگذشته است
و دختران عریانش
بی وحشتی، در امتداد تپش های رام خود
زیر نگاه خسته ی ما دور می شوند.
آنک جهان ملول و مفکّر
بر گرده ی صبورِ استرِ سبز بهار
از تنگه های عطر گذر می کند
و چشم های تشنه شاعر
از فصل های زنده سفر می کند
آنک زمین برهنگیِ خیس خویش را
از جیب نیمه باز سبز بهار
در چشم می کشاند
و در مسیر او
چشمان پرخمار تماشا
تک ساقه های نرگس می افشاند
…
آنک زمین زنی ست
که کام یافته
از بستر طراوت، پس می خزد
و اهتزاز می یابد
در باد گردش خویش
آنک! زمان
گل می دهد در آتش رنگ و نور
و ارتفاع می یابد
در پیکر بلوغ.
آنک! زمانه می شکفد در تب نیاز
و پای دوست
از کوچه های شمشاد می آید