رشد / منوچهر آتشی

سبز و وسیع

ـ گاهی که ترکه می خورد از باد ـ

تاریک می شود چشم انداز.

تاریک می شود

تا روشنان جان زمین را به تماشا بگذارد

خورشید زیر سایه/ روشن سبز علف

با قلب رنگ می تپد

و از نگاه من

شط عظیم دیدار جاری می گردد.

آنک!

در زیر پوستِ سبز علف

نبض خیال می زند

و عشق چهره می نماید

آنک!

از کوره راه ساقه ی گندم، نگار می آید.

آنک! جهان کناره ی آرامی ست

که هایهوی توفان از آن بگذشته است

و دختران عریانش

بی وحشتی، در امتداد تپش های رام خود

زیر نگاه خسته ی ما دور می شوند.

آنک جهان ملول و مفکّر

بر گرده ی صبورِ استرِ سبز بهار

از تنگه های عطر گذر می کند

و چشم های تشنه شاعر

از فصل های زنده سفر می کند

آنک زمین برهنگیِ خیس خویش را

از جیب نیمه باز سبز بهار

در چشم می کشاند

و در مسیر او

چشمان پرخمار تماشا

تک ساقه های نرگس می افشاند

آنک زمین زنی ست

که کام یافته

از بستر طراوت، پس می خزد

و اهتزاز می یابد

در باد گردش خویش

آنک! زمان

گل می دهد در آتش رنگ و نور

و ارتفاع می یابد

در پیکر بلوغ.

آنک! زمانه می شکفد در تب نیاز

و پای دوست

از کوچه های شمشاد می آید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *